شماره ٣١٣: دل نظرگاه خدا از ترک عصيان مي شود

دل نظرگاه خدا از ترک عصيان مي شود
چون هوا مغلوب شد تخت سليمان مي شود
سرو را از طوق در زنجير قمري مي کشد
در خيابان که قد او خرامان مي شود
روي آتشناک او در پرده شرم و حيا
در سرمستي چراغ زير دامان مي شود
در نظرها طاق نسيان مي کند محراب را
طاق ابروي تو در هر جا نمايان مي شود
نيست پرواي ملامت خاکسار عشق را
مزرع ما تازه رو از تير باران مي شود
سور بي ماتم نمي باشد درين وحشت سرا
برق دايم در لباس ابر خندان مي شود
از ضعيفان مي شود پشت زبردستان قوي
صولت شيران يکي صد از نيستان مي شود
از تکلف زندگي بر مردمان مشکل شده است
چون کني ترک تکلف کار آسان مي شود
تلخ باشد زندگي بر آه تا در سينه است
دود ازين مجمر چو بيرون رفت ريحان مي شود
سنبل فردوس اگر ريزند در بستر مرا
صائب از آشفتگي خواب پريشان مي شود