شماره ٣٠٩: گر ز ريحان خواب بيدردان به سامان مي شود

گر ز ريحان خواب بيدردان به سامان مي شود
خواب من آشفته زان خط چو ريحان مي شود؟
از اطاعت عاقبت محمود مي گردد اياز
قامت خم خاتم دست سليمان مي شود
حسن چون بي شرم شد زنهار گرد او مگرد
بوي خون مي آيد از تيغي که عريان مي شود
پرده داري مي کند از سوختن پروانه را
شمع اگر در جامه فانوس پنهان مي شود
در زمين پاک ريزد دانه دهقان اميد
سينه بي آرزو آخر گلستان مي شود
نيست چون گرداب بهردانه گرديدن مرا
آسياي من به آب خشک گردان مي شود
سرو از شرم قدت در دود آه قمريان
چون الف در مد بسم الله پنهان مي شود
از دل بي مدعا صائب فلک داغ من است
تخم چون سوزد غني از ابر احسان مي شود