شماره ٣٠١: دل خراب از خنده پنهان آن گل مي شود

دل خراب از خنده پنهان آن گل مي شود
سنگ اين ميناي خالي پرتو مل مي شود
ساحل درياي آشوب است ترک اختيار
موج بر خاشاک از افتادگي پل مي شود
در طريق ما که نعل واژگون خضر ره است
بيشتر خون بر سر تيغ تغافل مي شود
سيل را کوتاهي ديوار عاجز مي کند
سد راه دشمن غالب تحمل مي شود
پاک گردد هر که صائب دامن پاکان گرفت
اشک شبنم سرخ رو از دامن گل مي شود