شماره ٢٨٢: عيب پاکان زود بر مردم هويدا مي شود

عيب پاکان زود بر مردم هويدا مي شود
در ميان شير خالص موي رسوا مي شود
زشت در سلک نکويان مي نمايد زشت تر
پاي طاوس از پر طاوس رسوا مي شود
مي کند خلق بزرگان در هواخواهان اثر
ابرها مظلم ز روي تلخ دريا مي شود
دل چوبي غم شد نمي گردد به درمان دردمند
گل نگردد غنچه نشکفته چون وا مي شود
حرص را شير برومندي بود موي سفيد
قد دو تا چون شد، غم روزي دو بالا مي شود
هر که چون شبنم درين گلزار خود را جمع کرد
همسفر با آفتاب عالم آرا مي شود
نقش شيرين کوهکن را ساخت از دعوي خموش
لاف بيکارست هر جا کار گويا مي شود
باده هاي تلخ مي گردد به فرصت خوشگوار
ذوق کار عشق آخر کارفرما مي شود
نيست ممکن برنگرداند ورق عشق غيور
عاقبت يوسف خريدار زليخا مي شود
مي خلد چون تير زهرآلود در دل سالها
هرنگه کز چشم ما خرج تماشا مي شود
نقداوقاتي که مي داري ز کار حق دريغ
چون زر ممسک به کوري خرج دنيا مي شود
مي زنم از بيم جان بر کوچه بيگانگي
آشنايي چون مرا از دور پيدا مي شود!
نيست صائب عشق را انديشه از زخم زبان
آتش ما از خس و خاشاک رعنا مي شود