شماره ٢٧٩: حق طلب آسوده در دنياي باطل کي شود؟

حق طلب آسوده در دنياي باطل کي شود؟
سنگ راه سيل بي زنهار منزل کي شود؟
ذکر از جسم گرانجان مي کند دل را خلاص
دانه غافل از بهاران در ته گل کي شود؟
مي شود اشک سحرخيزان برومند از اثر
در زمين پاک، ضايع تخم قابل کي شود؟
شد يکي صد از طواف کعبه بي آراميم
شوق مجنون ساکن از ليلي به محمل کي شود؟
پاکداماني کليد قفلهاي بسته است
ماه کنعان را در و ديوار حايل کي شود؟
حرف و صوت از دل نيارد ريشه غم را برون
زردي رخسار زر از سکته زايل کي شود؟
چون گره در موفتد واکردن او مشکل است
دل رها از قيد آن مشکين سلاسل کي شود؟
سختي ره مي شود سنگ فسان سيلاب را
از ملامت رهنورد شوق کاهل کي شود؟
باده نتوانست زنگار از دل مينا زدود
تلخي هجران به شهد وصل از دل کي شود؟
مي شود از کاوش بسيار آب چشمه بيش
چشمه انعام خشک از جوش سايل کي شود؟
قسمت روشندل از هنگامه دنياست غم
اشک و آه شمع صائب کم به محفل کي شود؟