شماره ٢٧٣: گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود

گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود
پوچ گو گردد کهنسالي که بي دندان شود
مگذران در خواب غفلت زندگاني را که عمر
چون فلاخن از گرانجاني سبک جولان شود
نيست اهل عشق را انديشه اي از درد و داغ
بر خليل الله آتش سنبل و ريحان شود
مي برد گيرايي از کف روي تلخ ميزبان
خشک از آن در بحر دايم پنجه مرجان شود
از عزيزي مي شود فرمانرواي رود نيل
روي يوسف چون کبود از سيلي اخوان شود
غافلان را تنگدستي مي شود رهبر به حق
رو به دريا مي کند ابري که بي باران شود
لب به شکر خنده مگشا همچو بيدردان که زود
مي دهد بر باد سر را پسته چون خندان شود
از دل روشن توان صائب به عيب خود رسيد
واي بر آن کس کز اين آيينه رو گردان شود