شماره ٢٧١: نيست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود

نيست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود
گوشه عزلت بهشتي نيست حورش کم شود
رتبه آزادگي بالاترست از بندگي
هر که فهميده است، در دولت غرورش کم شود
سالک افسرده فاني مي شود پيش از وصول
روزي خاک است هر سيلي که زورش کم شود
در سبک مغزان اثر کمتر کند رطل گران
نيست هر کس را شعوري، چون شعورش کم شود؟
در طلب چون صبح عالمتاب هرکس صادق است
نيست ممکن قرص خورشيد از تنورش کم شود
بجز پرشور جنون لنگر نمي گيرد به خود
کي ز سنگ کودکان ديوانه شورش کم شود
از فروغ عاريت بگذر که مه با آفتاب
مي شود نزديکتر چندان که نورش کم شود
از کهنسالي نمي گردد ملايم آسمان
تا کمان حلقه است هيهات است زورش کم شود
هر که داغ لاله رخساري برد با خود به خاک
نيست ممکن روشني از خاک گورش کم شود
نشأه گفتار صائب گشت در پيري زياد
مي شود پرزورتر چون باده شورش کم شود