شماره ٢٥٢: شورش عشقم ز تدبير نصيحتگر فزود

شورش عشقم ز تدبير نصيحتگر فزود
کعبه بر زنجير مجنون حلقه ديگر فزود
هر چه از جان کاستم افزود بر جسم ضعيف
هر چه کم گرديد ازاخگر به خاکستر فزود
خصي بخت سيه ما بيکسان را بس نبود
کآسمان بر روي آن داغي هم از اختر فزود
مهرباني آب در جوي هنر مي آورد
روي گرم شعله بر خوشبويي عنبر فزود
جوهر ذاتي رهين منت مشاطه نيست
بحر نتواند به کوشش آب بر گوهر فزود
آه صائب رو به صحراي قيامت چون نهاد
شعله ها بر گرمي هنگامه محشر فزود