شماره ٢٥١: هر کجا حرف شراب ارغواني مي رود

هر کجا حرف شراب ارغواني مي رود
از دهان خضر آب زندگاني مي رود
نااميدي مي دواند موسي ما را به طور
ديگ شوق ما بسر از لن تراني مي رود
هيچ کس از کاروان شوق در دنبال نيست
آتش اينجا پيش پيش کارواني مي رود
حاجت دام و کمندي نيست در تسخير من
چون ترا مي بينم از خونم رواني مي رود
کعبه چون بر تن لباس شبروان پوشيده است؟
گر نه شبها بر سر کويش نهاني مي رود
صائب ازدل مي رود بيرون خيال وصل او
گر ز خاطر ياد ايام جواني مي رود