شماره ٢٤٩: در بيابان خار اگر در پاي مجنون مي رود

در بيابان خار اگر در پاي مجنون مي رود
جوي خون از ديده ليلي به هامون مي رود
برنمي گردد به ساغر مي چو شد جزو بدن
کي ز خاطر ياد آن لبهاي ميگون مي رود؟
گر نه از خلوت شود اسرار حکمت منکشف
چون مي نارس چرا در خم فلاطون مي رود؟
گردن افرازي به اوج اعتبار از عقل نيست
کرسي دار از ته پا زود بيرون مي رود
مي شود عالم سيه صائب به چشم مهر و ماه
گر به اين دستور آه ما به گردون مي رود