پايه نظم بلند از علم کمتر چون بود؟
علم موزون کم چرا از علم ناموزون بود؟
گردبادش جلوه انگشت زنهاري کند
دامن دشتي که گرم از سينه مجنون بود
کنج عزلت کرد مستغني مرا از احتياج
خم لباس و خانه و گلزار افلاطون بود
نيست ممکن نخل احساني کند نشو و نما
تا به مغز خاک پنهان ريشه قارون بود
گر ببندد محتسب ميخانه را در، گو ببند
ساقي و نقل و شراب ما لب ميگون بود
مي شود هم پله قارون به اندک فرصتي
دوش هر کس زير بار منت گردون بود
جوش گل سازد خروش بلبلان صائب زياد
عشق روزافزون شود چون حسن روزافزون بود