شماره ٢٢٣: دوش بزم از شور ما يک سينه پرجوش بود

دوش بزم از شور ما يک سينه پرجوش بود
تلخي مي محو در گلبانگ نوشانوش بود
نرگس مخمور خون عقل در پيمانه داشت
جلوه مستانه سيلاب متاع هوش بود
گرچه دامن مي کشيد از سايه خود سرو او
باغ بر گل تنگ از خميازه آغوش بود
بر نمي آمد صدا از هيچ کس غير از سپند
شمع مجلس با زبان آتشين خاموش بود
تيره بختي همچو داغ لاله در خون مي تپيد
از فروغ مي در و ديوار اطلس پوش بود
در قفس تيغ زبان ما برآمد از نيام
شعله آواز ما در گلستان خس پوش بود
گلشن از خاموشي ما پرده تصوير شد
خون گل از شعله آواز ما در جوش بود
هيچ کس را صائب از اهل سخن روزي نشد
آنچه از اسباب عشرت قسمت ما دوش بود