شماره ٢٠٤: در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند

در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند
جنت در بسته از لبهاي خاموشت دهند
سرمپيچ از گوشمال آن دو زلف عنبرين
تا لبي خندانتر از صبح بناگوشت دهند
پاره دل را چو عود خام بر آتش گذار
تا پريزاد سخن را سر به آغوشت دهند
تا نگردد خانه زنبور، دل از زخم نيش
نيست ممکن در گلستان جهان نوشت دهند
لنگر تمکين اين بزم است بيهوشي ترا
مي روي بيرون ازين محفل اگر هوشت دهند
بر تو از گوش گران اين وحشت آبادست خوش
زود در فرياد مي آيي اگر گوشت دهند
چون نجوشي در خم گردون ز روي اختيار
جوش بيتابي مزن صائب اگر جوشت دهند