شماره ٢٠١: گوشه گيران کامياب از عالم بالا شوند

گوشه گيران کامياب از عالم بالا شوند
فکرها در گوشه گيري آسمان پيما شوند
توتياي چشم روزنها بود نور چراغ
دل چو روشن گشت اعضا سر بسر بينا شوند
قطره ما چون صدف روزي که بگشايد دهن
تا چه درياها درين يک قطره ناپيدا شوند
صاف کن آيينه دل را درين بستانسرا
تا سراسر برگها چون طوطيان گويا شوند
محو شد در روي او هر چشم بينايي که بود
اختران در پرتو خورشيد ناپيدا شوند
در ميان اين گهرها رنگ سنگ تفرقه است
چون به بيرنگي رسند اين گوهران يکتا شوند
شد پريشان مغز ما از فکر، صائب کو جنون؟
تا چو دستار اين بلاها از سر ما واشوند
سالها اهل سخن بايد که خون دل خورند
تا چو صائب آشناي طرز مولانا شوند