شماره ١٨٧: هر کجا باشند رنگين فطرتان در گلشنند

هر کجا باشند رنگين فطرتان در گلشنند
خوش خيالان با پري در زير يک پيراهنند
از ملک پهلو تهي سازند از خود رفتگان
خودپرستان روز و شب محشور با اهريمنند
ناقصان از تندخويي در گذار برق و باد
کاملان از چرب نرمي در حصار آهنند
ظلمت آبادي است از ناشسته رخساران زمين
آتشين رويان درين ظلمت چراغ روشنند
تا سر بي مغز خود را بوالفضولان جهان
بر خط تسليم نگذارند، در جان کندنند
گوشه گيراني که از دنيا نظر پوشيده اند
مي خلد در پاي هر کس نوک خاري سوزنند
عاقبت جانهاي روشن محفل آرا مي شوند
گر دو روزي چون چراغ از جسم زيردامنند
عاجزان را دستگيري کن که موران ضعيف
حفظ خرمن را زنقش پا دعاي جوشنند
خانه بر دوشان که دارند از توکل پشتبان
هر دو عالم گر شود زير و زبر در مأمنند
پيش مرداني که ناموس قناعت مي کشند
کمترند از زن گروهي کز طمع آبستنند
نيل چشم زخم افتاده است لازم حسن را
زين سبب ديوانگان صائب مقيم گلخنند