شماره ١٨٢: برق ما نگذاشت دود از خار و خس گردد بلند

برق ما نگذاشت دود از خار و خس گردد بلند
پيش ما چون ناله اهل هوس گردد بلند؟
تا ز دريا سر برون آورد فاني شد حباب
زود مي ريزد بنايي کز نفس گردد بلند
صبر چون دندان نوميدي گذارد بر جگر
ناله مظلوم از فريادرس گردد بلند
اضطراب دل به اسباب گرفتاري فزود
از کشاکش صيد وحشي را مرس گردد بلند
از سر مستي صراحي گردني افراخته است
آه اگر دست گلوگير عسس گردد بلند!
مي فتد چون ميوه هاي پخته در يکدم به خاک
هايهويي کز شراب نيمرس گردد بلند
آنچنان لبريز افغانم که از هر زخم من
ناله چون چاک گريبان جرس گردد بلند
جذبه بلبل چو دست از آستين بيرون کند
آتش گل صائب از چوب قفس گردد بلند