شماره ١٨١: آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند

آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند
از شکست شيشه هر کس صدا گردد بلند
بوي خون مي آيد از فرياد دردآلود من
چون غباري کز زمين کربلا گردد بلند
گوي چوگان فنا شد از تهي مغزي حباب
زود مي ريزد بنايي کز هوا گردد بلند
همت مردانه ما از دو عالم درگذشت
گرد اين تير سبکرو تا کجا گردد بلند
موجه بحر خطر گردد دعاي جوشنش
پايه تختي که از دست دعا گردد بلند
اهل دولت زيردستان را فرامش مي کنند
بر ندارد سايه خود چون هما گردد بلند
چنگ خاموشم ولي همدست اگر باشد مرا
ناله اي از هر سر مويم جدا گردد بلند
پيش راه حرص، پيري چوب نتواند گذاشت
بيشتر دست طمعکار از عصا گردد بلند
مي فتد شور قيامت در ميان بلبلان
ناله پرشور صائب هر کجا گردد بلند