شماره ١٥٣: خال موزونت سويدا را زدل حک مي کند

خال موزونت سويدا را زدل حک مي کند
مردمک را در نظرها نقطه شک مي کند
دل چنين گر بر در و ديوار خود را مي زند
خانه ام را زود چون مجمر مشبک مي کند
مد آهم دشت را پيچد بهم چون گردباد
سيل اشکم کوه را با کبک هم تک مي کند
اين خيال آباد را نتوان به چشم باز ديد
چشم پوشيدن زدنيا کار عينک مي کند
دشمن خارج نمي خواهد سبکسر چون هدف
کز رگ گردن زخود ايجاد ناوک مي کند
هر که از صدق طلب آتش ندارد زير پا
خار در پي کردنش کار بلارک مي کند
وقت حاجت مي برد عاقل به خصم خود پناه
چون قلم شد کند، گردن کج به گزلک مي کند
نطق ياران موافق را زهم سازد جدا
صد زبان مختلف را خامشي يک مي کند
خار خار شوق اگر صائب سبکدستي کند
خاک سنگين پاي را با باد هم تک مي کند