شماره ١٣٩: هر که اوقات گرامي صرف خودسازي کند

هر که اوقات گرامي صرف خودسازي کند
خانه اش سازست چون جان خانه پردازي کند
همچو اخگر زود خاکسترنشين خواهد شدن
هر سبک مغزي که چون آتش سرافرازي کند
هر که خواهد بر سر زانوي خوبان جاي خود
به که چون آيينه چندي خانه پردازي کند
غوطه در خون شفق زد مهر از تيغ زبان
اين سزاي آن که با عالم زبان بازي کند
آهوان را وحشت مجنون زوحشت توبه داد
چون بود ميدان تهي هر کس سبکتازي کند
شد کف خاکستري بلبل زسوز ناله ام
واي بر خاري که با آتش زبان بازي کند
آن که از آيينه مي پوشيد رخسار از حيا
اين زمان در ساغر مي چهره پردازي کند
خودنمايي لازم نودولتان افتاده است
خون چو گردد مشک ناچارست غمازي کند
دلربايي شيوه هر مرغ کوته بال نيست
نقش بندد بر زمين کبکي که شهبازي کند
بلبلان چون غنچه بر لب مهر خاموشي زنند
در گلستاني که صائب نغمه پردازي کند