شماره ١٣٣: کي زليخا را منور بوي پيراهن کند؟

کي زليخا را منور بوي پيراهن کند؟
شمع هيهات است پاي خويش را روشن کند
سوختم ز افسردگيها، آتشين رويي کجاست؟
کز نگاه گرم شمع کشته را روشن کند
چشم بينا شهپر پرواز باشد روح را
از گريبان مسيحا سر برون سوزن کند
پرده غفلت شود از نرمي بستر زياد
پاي خواب آلود را بيدار کي دامن کند؟
بر برومندان مبر غيرت که دهقان فلک
آخر اين گوساله ها را گاو در خرمن کند
از تحمل مي توان مغلوب کردن خصم را
زيردست از چرب نرمي آب را روغن کند
صبر کن صائب به درد و داغ چون مردان که عشق
بر سمندر آتش سوزنده را گلشن کند