شماره ١٢٣: باطلان را گفتگوي حق اثر در دل کند

باطلان را گفتگوي حق اثر در دل کند
آب شيرين گر زمين شور را قابل کند
چون جواب تلخ از احسان خود باشد خجل
بحر را همت اگر در دامن سايل کند
نعل در آتش گذارد هر که را درد طلب
هفتخوان چرخ را چون آه يک منزل کند
باده لعلي نمايد در صراحي خويش را
خون ما چون سرکشي از گردن قاتل کند؟
خط مشکين در فسون بيهوده مي سوزد نفس
نيست ممکن سحر چشم يار را باطل کند
از گرانسنگي سبک جولان شود سيل ضعيف
روح را خواب گران در سير مستعجل کند