شماره ١٠٩: مي پرستان در بهشت نقد ساغر مي کشند

مي پرستان در بهشت نقد ساغر مي کشند
دور گردان انتظار آب کوثر مي کشند
خود حسابان از کتاب و از حساب آسوده اند
ساده لوحان انتظار صبح محشر مي کشند
حسن را با بي سروپايان بود روي نياز
ذره ها از پنجه خورشيد ساغر مي کشند
خامشان را هست در ميخوارگي ظرف دگر
ماهيان از بي زباني بحر بر سر مي کشند
غافل از شيريني گفتار خود افتاده اند
طوطيان از ساده لوحي ناز شکر مي کشند
پاکبازاني که دست از رشته جان شسته اند
بي تکلف بحر را چون موج در بر مي کشند
مي رسانند از دل دريا به ساحل نامه ها
موجها گاهي زدست بحر اگر سر مي کشند
چون صدف لب پيش ابر نوبهاران باز کن
کآبرو را با گهر اينجا برابر مي کشند
حسن عالمسوز را بي پرده ديدن مشکل است
شعله رويان روغن از چشم سمندر مي کشند
در ترازو عارفان را نيست صائب سنگ کم
کعبه و بتخانه را اينجا برابر مي کشند