شماره ٨٩: از مروت نيست منع صوفي از ذکر بلند

از مروت نيست منع صوفي از ذکر بلند
مهر خاموشي در آتش چون زند بر لب سپند؟
روح قدسي در تن خاکي چسان خامش شود؟
طشت بام افتاده را آواز مي باشد بلند
اختياري نيست وجد و نعره ارباب حال
در گسستن ناله بيتابانه مي خيزد زبند
حلقه ذکرست، اگر در گاه حق را حلقه اي است
پامنه زين حلقه بيرون تا شوي اقبالمند
مي کند مغشوش جوهر صفحه آيينه را
صوفيان صافدل از علم رسمي فارغند
بي حدي ممکن نگردد قطع راه دور عشق
سالکان واصل نمي گردند بي ذکر بلند
از فلاخن سنگ بي گردش نمي گردد خلاص
جان زنداني به وجد آزاد مي گردد زبند
جان علوي در تن سفلي چسان گيرد قرار؟
صيد وحشي چون شود آسوده در دام و کمند؟
از نمد بر سنگ صائب مي خورد دندان مار
هر که شد پشمينه پوش آزاد گردد از گزند