شماره ٨٨: تن پرستاني که در تضييع آب و دانه اند

تن پرستاني که در تضييع آب و دانه اند
در رياض آفرينش سبزه بيگانه اند
در مذاق عارفان خون و مي گلگون يکي است
بس که محو لذت ديدار صاحبخانه اند
اهل همت رخنه در سد سکندر مي کنند
اين سبکدستان کليد فتح را دندانه اند
نيست چندان ره به ملک بيخودي از عارفان
تا برون از خويش مي آيند در ميخانه اند
اهل وحدت را نظر بر اختلاف جامه نيست
در گلستان بلبل و در انجمن پروانه اند
دير مي گردند رام و زود وحشي مي شوند
آشنارويان عالم معني بيگانه اند
هيچ کس در کاروان زندگي بيدار نيست
ماندگان در خواب غفلت، رفتگان افسانه اند
بر نمي دارد شراکت ملک تنگ بيغمي
زين سبب اطفال دايم دشمن ديوانه اند
صد بيابان در ميان دارند زهاد از نفاق
گرچه در پهلوي هم چون سبحه صددانه اند
ديده بد صائب از نازک خيالان دورباد!
کز دل صدچاک خود زلف سخن را شانه اند