شماره ٨٧: دوربيناني که در پرداز دل کوشيده اند

دوربيناني که در پرداز دل کوشيده اند
چهره صبح قيامت را همين جا ديده اند
از دو چشم دوربين در زندگي روشندلان
در ترازوي قيامت خويش را سنجيده اند
نيستند از فکر صيد خلق غافل زاهدان
گربه ظاهر ديده چون باز از جهان پوشيده اند
کثرت خلق است از وحدت حجاب ديده ها
از علم غافل زگرد لشکري گرديده اند
بوته از بهر گداز خويش سامان داده اند
ساده لوحاني که همچون مه به خود باليده اند
نيست در روي زمين يک کف زمين بي انقلاب
وقت آنان خوش که در زير زمين خوابيده اند
مي کند زير و زبر صائب خزان در يک نفس
برگ عيشي را که چون گل خلق بر هم چيده اند