شماره ٨٥: از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند

از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند
خويش را از آب حيوان در سراب افکنده اند
تا گل رخسار شبنم خيز او را ديده اند
عندليبان مهر گل را بر گلاب افکنده اند
سر به معشوق حقيقي مي کشد عشق مجاز
زين سرپل تشنگان خود را در آب افکنده اند
خاکساراني که راه عشق را طي کرده اند
آسمانها را مکرر در رکاب افکنده اند
قطره هايي کز سرانجام فسردن آگهند
از صدف خود را در آغوش سحاب افکنده اند
جز ره باريک دل در دامن دشت وجود
تا نظر جولان کند دام سراب افکنده اند
هوشياران مي رمند از چشم شير حادثات
ميکشان صدره بر اين آتش کباب افکنده اند
ساده لوحاني که دل بر قصر دولت بسته اند
دست خود چون موج بر دوش حباب افکنده اند
چون نخيزد شور محشر صائب از گفتارشان؟
اهل معني کم نمک در چشم خواب افکنده اند؟