شماره ٨٣: گلرخان از خون ما رخساره گلگون کرده اند

گلرخان از خون ما رخساره گلگون کرده اند
صدجگر افشرده تا يکجام پرخون کرده اند
از غبار خاکساري ديده رغبت مپوش
بر سر اين خاک، ارباب نظر خون کرده اند
سهل باشد سر بر آوردن زجيب آسمان
زين قبا مردان به طفلي دست بيرون کرده اند
در نظر بازي سرآمد چون نباشند آهوان؟
مدتي زانوي خود ته پيش مجنون کرده اند
آنچه مي پيچد درين دريا به خود، گرداب نيست
اشک ريزان حلقه ها در گوش جيحون کرده اند
جامه خاکستري از سوز دل پوشيده اند
قمريان تا مصرعي چون سرو موزون کرده اند
در بيابان جنون هر جا که جوش لاله اي است
عاشقان خاري زپاي خويش بيرون کرده اند
عارفان صائب زسعدو نحس انجم فارغند
صلح کل با ثابت و سيار گردون کرده اند