شماره ٧٨: از سپهر نيلگون خاکستر ما کرده اند

از سپهر نيلگون خاکستر ما کرده اند
نه فلک را پرده دار اخگر ما کرده اند
پرده خواب است چون پروانه ما را سوختن
بستر ما را هم از خاکستر ما کرده اند
بحر لنگردار ما را نيست پرواي حباب
اين سبک مغزان عبث سردرسر ما کرده اند
نيست بر ما بار بيقدري که در مهد صدف
چون گهر گرد يتيمي بستر ما کرده اند
باده هاي صاف را پيشينيان پيموده اند
درد اين نه شيشه را در ساغر ما کرده اند
چشم ما از شسته رويان موج کوثر مي زند
سر برون اين حوريان از منظر ما کرده اند
قطره ايم اما نمي آريم پاي کم زبحر
شيشه ها قالب تهي از ساغر ما کرده اند
مي دهد سد سکندر کوچه پيش تيغ ما
پيچ و تاب عشق را تا جوهر ما کرده اند
عندليباني کز ايشان باغ پرآوازه است
سر برون از بيضه در زير پر ما کرده اند
بر زمين نايد زشادي پاي ما چون گردباد
تا لباس خاکساري در بر ما کرده اند
نيست آه غمزدا در سينه صدچاک ما
مد احسان را برون از دفتر ما کرده اند
از سبک جولاني عمرست خواب ما گران
بادبان ديگران را لنگر ما کرده اند
عالم روشن سيه صائب به چشم ما شده است
تا زلال زندگي در ساغر ما کرده اند