شماره ٦٣: مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند

مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند
از دو صد خرمن، تهي چشمي به اين غربال ماند
از حريصان نيست چيزي در جهان جز آه سرد
يادگار از عنکبوتان رشته آمال ماند
رشته طول امل کرده است مردم را مهار
خضر شد، زين کاروان هر کس که در دنبال ماند
از جواني نيست غير از داغ حسرت در دلم
نقش پايي چند از آن طاوس زرين بال ماند
گوهر دندان زپيري ريخت چون شبنم به خاک
عقده ها در رشته عمر از شمار سال ماند
آب شد دل ز انتظار و چهره مطلب نديد
در دل آيينه ما حسرت تمثال ماند
بيضه دل را برون آورد عشق از دست جان
اين هما را مشت خاشاکي به زير بال ماند
نيست غير از گرد کلفت حاصل ملک جهان
صرف در تسخير دل کن آنچه از اقبال ماند
حرص را از ريزش دندان غم روزي فزود
زنگ ازين نقد روان در کيسه آمال ماند
شوق ليلي برد ما را صائب از عالم برون
حسرت ديوانه ما در دل اطفال ماند