شماره ٥٠: گرچه عمري شد صبا مشق رياحين مي کشد

گرچه عمري شد صبا مشق رياحين مي کشد
خجلت روي زمين زان خط مشکين مي کشد
بوالهوس را روي دادن، خون عصمت خوردن است
واي بر آن گل که خار از دست گلچين مي کشد
مي کند بالين ز زانو خاکساران ترا
چرخ کز زير سر بيمار، بالين مي کشد
چون فلک هر سبزه شوخي که مي خيزد زخاک
گردني در راه آن آهوي مشکين مي کشد
نقش شيرين را به خون خسرو زلوح خاک شست
همچنان فرهاد غافل مشق شيرين مي کشد
زود خواهد شد نهان در زير دامان زمين
آن که دامن بر زمين از راه تمکين مي کشد
در سواري حسن مي آيد دو بالا در نظر
اين نهال شوخ، قد در خانه زين مي کشد
حرف گيران از خموشيهاي ما خونين دلند
بي زباني سرمه در کام سخن چين مي کشد
صائب از در يوزه تحسين ياران فارغ است
اين کلام از دشمن خونخوار تحسين مي کشد