شماره ٤٩: تيرگي از مد احسان جان روشن مي کشد

تيرگي از مد احسان جان روشن مي کشد
رشته ميل آتشين در چشم سوزن مي کشد
نيست خرمن را وجود برگ کاهي پيش حرص
قانع از هر دانه جو، ناز خرمن مي کشد
بس که دارد وحشت از زخم زبان ناصحان
از دهان شير، مجنون ناز مأمن مي کشد
مي کند سنگين دلان را نرم آه عجز من
خشک مغزيهاي من از ريگ روغن مي کشد
با تو سرکش برنمي آيم، وگرنه شوق من
آتش سوزان زسنگ و آب از آهن مي کشد
مي فتد در اوج عزت طشتش از بام زوال
بر زمين چون آفتاب آن کس که دامن مي کشد
ديده اي کز سرمه توحيد روشن گشته است
از سر هر خار، ناز نخل ايمن مي کشد
زير شمشيرست صائب جايش از گردنکشي
از خط فرمان سبک مغزي که گردن مي کشد