شماره ٢٠: يار ساقي گشت و مطرب هم نوا پرداز شد

يار ساقي گشت و مطرب هم نوا پرداز شد
چرخ گو ناسازشو چون صحبت ما ساز شد
از تماشاي رخت اشکم سبک پرواز شد
آفت چشم است چون آيينه خوش پرداز شد
ديده هر کس به کبک خوشخرام او فتاد
سينه اش از زخم ناخن سينه شهباز شد
بر نيايد پرده شرم و حيا با حسن شوخ
نغمه رسواي جهان از پرده هاي ساز شد
تا برون کردم ز خاطر خار خار آشيان
از قفس بر روي من درهاي رحمت باز شد
از شکستن ساز مي گردد خلاص از گوشمال
ايمن از گردون شدم تا بخت من ناساز شد
نيست استاد آن که گاهي تيرش آيد بر هدف
آن کماندارست پيش ما که جمع انداز شد
ناقصان را در ترقي خودنمايي لازم است
مشک چون گرديد خون مي بايدش غماز شد
هر که چون شبنم درين گلزار خود را جمع کرد
بي تکلف مي تواند آسمان پرواز شد
همچو مغز پسته طوطي در شکر پنهان شده است
کلک شکر بار صائب تا سخن پرداز شد