شماره ١٩: حسن خط با حسن خلق و مردمي انباز شد

حسن خط با حسن خلق و مردمي انباز شد
رفته رفته آخر حسنش به از آغاز شد
حرفي از گيرايي مژگان او کردم رقم
نامه بر بال کبوتر چنگل شهباز شد
بلبل ما گر چنين گرم نواسنجي شود
تخم گل خواهد سپند شعله آواز شد
تا برآمد بر سپهر شاخ، گلچينش ربود
شوخي گل چون شرر آخر به يک پرواز شد
بس که حسرتهاي رنگين دل به روي هم نهاد
رفته رفته سينه ام چون کلبه بزاز شد
صائب از خون جگر خوردن نياسودم دمي
تا به روي داغ همچون لاله چشمم باز شد