جذبه شوق تو هر کس را گريبان گير شد
هر سر مو بر تنش در قطع ره شمشير شد
نوبهار زندگي را در خزان از سر گرفت
چون زليخا هر که در عشق جوانان پير شد
عاشق مسکين نظر بندست هر جا مي رود
ديده آهو به مجنون حلقه زنجير شد
يک دل آشفته عالم را پريشان مي کند
آخر از دلگيري ما عالمي دلگير شد
اشک چون کم شد، به مژگان زور مي آرد نگاه
مي مکد انگشت خود را طفل چون بي شير شد
شهپر پرواز مرغ روح را در گل گرفت
هر که صائب در جهان آلوده تعمير شد