شماره ١٠: بيشتر دست سبکباران به منزل مي رسد

بيشتر دست سبکباران به منزل مي رسد
کف به اندک سعيي از دريا به ساحل مي رسد
تا نظر بر غير داري، دوري از درگاه حق
پي چو گم شد راهرو اينجا به منزل مي رسد
بي پروبالي است در راه طريقت بال و پر
کشتي بي بادبان اينجا به ساحل مي رسد
نيست از دنيا خبر از خويش بيرون رفته را
کي به اين ديوانه آواز سلاسل مي رسد؟
ناله من دور گرد محفل قرب است و بس
ورنه آواز جرس گاهي به محمل مي رسد
شد گوارا مرگ تلخ از ناگواريهاي دهر
حق پرستان را مدد دايم ز باطل مي رسد
شوخي ليلي گذشته است از بيابان طلب
تا غبار هستي مجنون به محمل مي رسد
غفلت ما کار بر ابليس آسان کرده است
صيدبندان را مدد از صيد غافل مي رسد
خون مرغان چمن را بيغمي افسرده است
نغمه اي گاهي به گوش از مرغ بسمل مي رسد
خون صيد لاغر ما قابل اقبال نيست
خونبهايي هست اگر ما را، به قاتل مي رسد
گر چنين آرند بر زلفش گرفتاران هجوم
رشته اي چون سبحه از زلفش به صددل مي رسد
گرچه ما را طالع بزم شراب يار نيست
از برون بوي کباب ما به محفل مي رسد
بر سر چاه زنخدان ماه کنعان مرا
کاروان تازه اي هر دم ز بابل مي رسد
صيد فربه مي شود نازک خيالان را نصيب
روزي ماه نو از خورشيد کامل مي رسد
بيش مي خواهد ز قسمت، ورنه از خوان نصيب
آنچه در کارست بي زحمت به سايل مي رسد
هر که را آزادگي صائب ولي نعمت شود
چون صنوبر با تهيدستي به صد دل مي رسد