شماره ٥: هر که پشت پاي چون شبنم به آب و رنگ زد

هر که پشت پاي چون شبنم به آب و رنگ زد
در حريم مهر تابان تکيه بر اورنگ زد
چون مي انگور، صاف بيخودي غماز نيست
مي توان ميخانه ها زين باده بيرنگ زد
درد پنهان را زبان عرض مطلب کوته است
بوي مي از شيشه نتواند برون چون رنگ زد
خال ليلي جامه در نيل مصيبت مي زند
تا کدامين سنگدل يارب به مجنون سنگ زد
نيست اميد برومندي ز خال نوخطان
حاصلش افسوس باشد دانه را چون زنگ زد
شير در دست هجوم مور عاجز مي شود
چون تواند پنجه مژگان با خط شبرنگ زد؟
نامه سربسته از تاراج مضمون ايمن است
در حريم بيضه مي بايست بر آهنگ زد
از شبيخون حوادث لشکرش در هم شکست
هر که صائب در مقام صلح طبل جنگ زد