اين نموديم حد اين پنجاه
            کرد بايد کنون سخن کوتاه
         
        
            حکما جمله حد اين امراض
            اين نهادند بر سواد و بياض
         
        
            از اطباء عام اين ايام
            گر بپرسي از اين همه يک نام
         
        
            به خدا ار شناسد و داند
            ور هزاران کتاب برخواند
         
        
            همه از جهل پر شر و شورند
            همه کناس و اکمه و کورند
         
        
            صد هزاران مريض را هر سال
            بکشند از تباهي افعال
         
        
            همه هستند يار عزرائيل
            قاتل ايشان و خلق جمله قتيل
         
        
            واي آنکس که هست حاجتمند
            به چنين قوم کور بي در و بند
         
        
            اي خداوند از اين چنين حکما
            خلق را کن به فضل خويش رها
         
        
            که جهان شد ز فعلشان ويران
            خلق را زين بدان به جان برهان