شماره ٧٥٩: اگر آن شاه دمي پيش گدا بنشيند

اگر آن شاه دمي پيش گدا بنشيند
فتنه و غارت و خونريز و جفا بنشيند
گر بيابد به دعا عاشق و دلخسته وصال
سالها بر در خلوت به دعا بنشيند
چون قدم رنجه کند دوست به پرسيدن من
خانه تاريک و دلم تنگ، کجا بنشيند؟
خانه ديده برفتيم ز نقش همه پاک
تا خيال رخ آن ترک ختا بنشيند
جعد زلفين سمن ساي تو در دور قمر
خضر وقت است که بر آب بقا بنشيند
سرو بستان که به قامت علم افراشته است
چون ببيند قدت از باد هوا بنشيند