شماره ٧٥٧: من به يار خود و اغيار به خود مي پيچد

من به يار خود و اغيار به خود مي پيچد
مست در عشرت و هشيار به خود مي پيچد
موي پيچيده بود گرد ميانش دائم
عجبي نيست، بلي، مار به خود مي پيچد
سر ز تاب رخت از زلف تو پيچيده، عجب
زانکه مو از اثر نار به خود مي پيچد
هر سري از قدمت دور فتاد از سر درد
در تگاپوي چو دستار به خود مي پيچد
من لبت مي گزم و چشم تو در خشم، بلي
بوي حلواست که بيمار به خود مي پيچد
فاش دين لبت از زلف چليپاي تو شد
زانکه از موي تو زنار به خود مي پيچد
صفت موي تو خسرو چو به طومار نوشت
سبب آن است که طومار به خود مي پيچد