شماره ٧٤٩: چشم من خنده شيرين تو گريان دارد

چشم من خنده شيرين تو گريان دارد
دل من را لب پر شور تو بريان دارد
خاطرم ميل کند با تو و پيدا نکند
سينه ام درد و غمت دارد و پنهان دارد
کس ندارد به جهان آنچه تو داري در حسن
از لطافت همگي پيش تو خود آن دارد
گر نبات خط تو سبز بود، نيست عجب
خضر است آنکه سرچشمه حيوان دارد
جانم از شوق تو، گر خرقه تن کرد قبا
نتوان گفت درين خرقه که نقصان دارد
دل من با سر گيسوي درازت همه شب
تا شبيخون نرود، دست و گريبان دارد
شعر خسرو به مثل سحر حلال است، ولي
نتوان گفت که او پايه حسان دارد