شماره ٦٩٣: برهم بماند ديده، کس ازان سوار نامد

برهم بماند ديده، کس ازان سوار نامد
خبري ز خود ندام که خبر زيار نامد
چه کنم، اگر چو نرگس نکنم سفيد ديده
که ز شاخ آرزويم به جز انتظار نامد
منم و نواي ناله، شب هجر و رقص گريه
چه کنم سرود شادي که دل فگار نامد
به نهال صبر عمري ز دو ديده آب دادم
تو ز بخت شور من بين که کهي به بار نامد
به چه بندم اين دو ديده که دو رخنه بلا شد
ز ره تو با صبا هم قدري غبار نامد
به جفا مگو دلم را که کجا رسيدي اينجا؟
به کمند برد زلفت که به اختيار نامد
دل خلق پاره پاره نگري ز نالش من
که به جز جراحت دل ز فغان زار نامد
بشکست قلب ما را صف کافران غمزه
حشم خرد روان شد که به هيچ کار نامد
به دلم نشسته پيکان، مزن، اي حکيم، طعنه
که ترا به پاي نازک خله اي ز خار نامد
نه که بيهده ست خسرو، دل رفته باز جستن
که ز رفتگان آن کو يکي از هزار نامد