شماره ٦٤٠: از لبت گر خط ميگون سر برون خواهم کشيد

از لبت گر خط ميگون سر برون خواهم کشيد
از يکي کنج دهن شد دل فزون خواهد کشيد
گر برون خواهي خراميدن يکي بنمايمت
آنکه پا در دامن عصمت درون خواهد کشيد
روي اگر آن است، ره سوي بلا خواهد نمود
عشق اگر اين است تا حد جنون خواهد کشيد
گام دل بگذار در دنبال زلفت، از بهر آنک
موکشان در خاک راهش سرنگون خواهد کشيد
سالها بگذشت و غمهاي نوت کهنه نشد
من ندانستم که اين غم تاکنون خواهد کشيد
بر من امشب شحنه هجران قوي شد، آمده است
غصه ديرينه را دانم برون خواهد کشيد
جان خسرو بر لب آمد، تا کي اين مسکين هنوز
محنت عشق و جفاي چرخ دون خواهد کشيد