شماره ٦٣٥: چشم يارم دوش بي هنگام خواب آورده بود

چشم يارم دوش بي هنگام خواب آورده بود
وز تکبر غمزه شوخش عتاب آورده بود
تاب زلفش برده بود از چهره شب تيرگي
وز فروغ مهر رويش ماهتاب آورده بود
صبح صادق از سر اخلاص بر رويش دميد
هر دعايي را که از حق مستجاب آورده بود
شد گريزان از خيال روي او مهر از هلال
دوش ديدم بي گهان پا در رکاب آورده بود
در درون ديده دارم روشنايي را به خواب
چون خيال روي او در ديده خواب آورده بود
تا به گوش او رساند چشم دريابار من
هر دو صحن ديده پر در خوشاب آورده بود
نام خسرو شهره ايام شد، کز بهر عام
همچو دولت رو در آن عالي جناب آورده بود