شماره ٦٢١: سال نو است و عشق نو عشرت يار من چه شد

سال نو است و عشق نو عشرت يار من چه شد
بين که ز زاري و فغان شخص نزار من چه شد
گر فلک ستيزه گر، مهر نماي کينه گر
بست به کين من کمر مهر نگار من چه شد
گر تن من ز خشم تو خسته تير غمزه شد
باد فداش گو برد جان فگار من چه شد
آه من ار ز بيخودي مي نرسد به گوش او
تا خبرش کند ز من ناله زار من چه شد
غم رخ چون زر مرا سود بر آستان او
گير که خاک شد زرم، سنگ عيار من چه شد
خسروم و چو طوطيان، در هوس شکر لبان
تا شکري به من دهد، خنده يار من چه شد