شماره ٥٩٧: ياري که طريق ناز دارد

ياري که طريق ناز دارد
گر دل ببرد، که باز دارد؟
آن شوخ ز بهر کشتن ما
صد شيوه جانگداز دارد
در زلف بتان، مپيچ، اي دل
کاين رشته سري دراز دارد
بيچاره کسي که بر در تو
يک سينه و صد نياز دارد
در گريه شوق، آستينم
از خون جگر طراز دارد
ني ني غلطم، خوش آنکه ياري
عاشق کش، و دلنواز دارد
کو باده و يار ساده امروز
صوفي نه سر نماز دارد
جانا، دل من به جانب تست
گنجشک هواي باز دارد
يک توبه کس درست نگذاشت
چشمت که هزاز ناز دارد
محمود سزد که نشنود پند
زيرا که دلش اياز دارد
بشنو که به وصف عشق، خسرو
گفت خوش و دلنواز دارد