شماره ٥٩٣: جانا، چو تويي دگر نيايد

جانا، چو تويي دگر نيايد
مردم ز تو خوبتر نيايد
هم رنگ رخت سمن نگيرد
هم تنگ لبت شکر نيايد
روزي که تو برنخيزي از خواب
خورشيد بلند برنيايد
هر ماهي، اگر چو تو شود ماه
با روي تو در نظر نيايد
يک دل نرود ز شست زلفت
کز غمزه صد دگر نيايد
تيري که گشايد اشتياقت
جز بر دل بي سپر نيايد
سنگي که از آسمان بيفتد
جز به خر شيشه گر نيايد
با خاک درت رواست ما را
گر سرمه به چشم در نيايد
خسرو ز غمت عنان نتابد
تا مرکب عمر سر نيايد