شماره ٥٩٢: فرياد که عشق کهنه نو شد

فرياد که عشق کهنه نو شد
جان در کف عاشقي گرو شد
آزرده دلي که بود، گم گشت
ديرينه غمي که بود، نو شد
ياري که ز ما حديث نشنود
اندر حق ما سخن شنو شد
رويش ديدم، دلم بيفتاد
پايش به چه ذقن به گو شد
باد سر زلف او بجنبيد
صد خرمن صبر جو به جو شد
آورد صبا نشان کويش
اشکم بدويد و پيشرو شد
دادم به قضا عنان خسرو
چون اسپ نشاط تيز دو شد