شماره ٥٨٤: با يار ز من خبر بگوييد

با يار ز من خبر بگوييد
وين راز نهفته تر بگوييد
ما را دل و ديده بندگي گفت
در خدمت آن پسر بگوييد
ترک رخ خوب گفتني نيست
هر چيز کزان بتر بگوييد
جان مي رود و مرا خبر نيست
جانان مرا خبر بگوييد
چشمش من مستمند را کشت
در گوش وي اين قدر بگوييد
گر هيچ رخ و لبش بديديد
نرخ گل و گلشکر بگوييد
پنهان چو نماند راز خسرو
در کوچه و بام و در بگوييد