شماره ٥٧٥: نگارا، از من مسکين چه خيزد؟

نگارا، از من مسکين چه خيزد؟
چرا هجر تو با ما مي ستيزد؟
همي خيزد ز زلفت ناله دل
چو آن آواز کز زنجيز خيزد
مپوشان روي را بگذار، کز شرم
شود گل آب و در پيشت بريزد
منم خاک تو چندينم چه بيزي؟
کسي خود خاک را چندين نبيزد
چو جا در سينه خسرو گرفتي
درون او ز جان بيرون گريزد