شماره ٥٧٣: ببين تا ديده چند افسون نمايد

ببين تا ديده چند افسون نمايد
که خود را چون تويي بيرون نمايد
چو طالع شد رخ ميمونت ما را
زمانه طالع ميمون نمايد
چو خورشيد رخش بينم، مرا چشم
به هر دم نقش ديگرگون نمايد
به خرمنها سخن سنجد ترازو
لبت چون خنده موزون نمايد
اگر در روي زرد من نبيني
زهي اين رو کسي را چون نمايد
مبين در چشم من چندين که بسيار
چو اندر شير بيني خون نمايد